سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برف از بس که در این باد ، پریشان شد و ریخت 

رفت و خود را به بیابان زد و باران شد و ریخت

شمع و پروانه یکی ، مسجد و میخانه یکی

بس که باید همه در پای تو ویران شد و ریخت

مست می آمد و آن باده که در دستش بود

آبروی دو جهان بود ، مسلمان شد و ریخت

آبروی دو جهان ، خون گلوی دو جهان

اشک های تو در آن سوی بیابان شد و ریخت

لب این رود نشست و کفِ آبی برداشت

که نگاهش به تو افتاد و پشیمان شد و ریخت

ای که نزدیک تری از رگ گردن به بهار

غنچه ات قطره ای از خون شهیدان شد و ریخت ....

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

دعا می خوانم اما مست مستم!

مسلمانم ولی بت می پرستم!

اگر با شیخ روزی ایستادم

شبی هم شد که با ساقی نشستم

به نادانی اگر روزی یکی جام

به حرف زاهد بدبین شکستم

هزاران رشت? تسبیح را هم

علیرغم همان زاهد گسستم

نه تنها هیچکس نشناخت من را

که من هم مات و حیرانم که هستم؟!





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر !...
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند...
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟ 

 فریدون مشیری

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی


گـفت کین والی شهر ما گدایی بی‌حیاست


گـفت چـــون باشد گدا آن کز کلاهش تکمه‌ای


صد چــو ما را روزهـــا بل سالهـــا برگ و نواست


گفتــش ای مسکین غلط اینک از اینجا کـــرده‌ای


آن همــه برگ و نـــوا دانی کــــه آنـــجا از کجاست


در و مــــروارید طـــوقش اشـــک اطفـــــال منســـت


لعـــل و یاقـــوت ستامـــش خـــون ایتـــام شماست...





برچسب ها : جملات ناب  ,

جملات ناب

خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم 

تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم

خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری

از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری

در اینجا هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا

در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا

در اینجا هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان

ز راه مرگ  برگشتم ، که مردن هم نبود آسان

همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند

به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بربستند





برچسب ها : جملات ناب  ,

روزهای تلخ

چقدر سخت این روز های تلخ می گذرد

خاطرات گذشته از جلوی چشمانم می گذرد

درک می کنم اشتباه کرده ام زجر می کشم

مشکلی نیست این روز ها هم می گذرد

تنها از خود سوال می کنم چراااااااااا ؟ ؟ ؟

این سوال های بی پاسخ از ذهنم می گذرد

رفتی و به حال من بیچاره می خندی

اما بدان که این سرخوشی ها هم می گذرد

گویند کوه به کوه نرسد اما ادم چرا

مطمئن باش روزی وجودم از کنارت می گذرد

حال نمی دانم گریه کردنم بهر چیست

اشک می ریزم و از گونه هایم می گذرد

سخت درگیر فراموش کردن و از یاد بردنم

چقدر سخت این روز های تلخ می گذرد





برچسب ها : جملات ناب  ,

ین راهِ درست است که در پیش گرفتند
تصمیم به آزادی هم کیش گرفتند

شُد روزنه ایی باز از این دخمه تاریک
تا عَزم , به جذبِ دگراندیش گرفتند

با قَهر نشُد باز , درِ بسته به تاریخ
کی حاصلی از آنهمه تفتیش گرفتند؟

آزادی اندیشه نگوئید محال است
سودا زده گانند که تشویش گرفتند

دنیا … نه فقط بازی نَرد است
صَدبار اگر باز دوتا شیش گرفتند  …

در عاقبت از بُرد و ظَفر نیست خبر , نیست
از غیر نه … این بُرد , خود از خویش گرفتند

امروز همان لحظه ی موعود زمان است
غفلت زده گانند که آتیش گرفتند

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

جملات ناب

بوی پیراهن یوسف نرسید
می رسد باد ولی هجرانی ست
دار و تیشه همه آسودگی اند
عشقبازی نه بدین آسانی ست
معنی عشق بپرس از مجنون
که همه بی سر و بی سامانی ست
نسخ و تعلیق من از سرمشقی است
که مرا حک شده بر پیشانی ست
گردبادم نه نسیم سحری
کار من گُل نه ، غبار افشانی ست
نای بی همدمم و تا به ابد
ناله در حنجره ام زندانی ست
شب قطب و فلک بی فلقم
من همیشه افقم ظلمانی ست





برچسب ها : جملات ناب  ,

جملات ناب

پله ها در  پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر  علیه خویشتن :
تا به گِرد گردنم پیچید عصایم مار شد
اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار
زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دست آموز خوشخوان کرکسی شد لاشه خوار
و آن غزال خانگی برگشت و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بسکه در گلشن شبیخون خزان تکرار شد
تا بیاویزند از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر ! مگر ؟،
کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد
بسته خواهد ماند این در همچنان تا جاودان
گرچه بر روی کوبه های مشتمان رگبار شد
زهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران سرشار شد





برچسب ها : جملات ناب  ,

 امام حسین علیه السلام :

بترس از ستم کردن بر کسی که به جز خدا یاوری ندارد.

 





برچسب ها : جملات ناب  ,
<      1   2   3   4   5   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 10
    بازدید دیروز : 338
    کل بازدید : 914404
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/10    ساعت : 6:6 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات