سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تنهایی

زخم هایم با طعنه میگویند : دوستانت چه با نمک اند  !!

 



 

شعر

دختری پشت یه 1000 تومانی نوشته بود  :

پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست

یک شب مرا به دست صاحب خانه مان سپرد !!!

خدایا چقدر میگیری ؟؟؟!!!

که بگذاری شب اول قبر ? قبل از اینکه تو ازم سوال کنی ? من ازت بپرسم :

چرااااا  ....   ؟؟؟!!!!

 





برچسب ها : جملات ناب  ,

 

روایتی هست که هم شیعه و هم اهل سنت آن را از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده اند :

زیرکترین مردم کسی است که بیش از بقیه مردم یاد مرگ کند و بیش از همه خود را آماده مردن کرده باشد.

زیرکی در منطق دین به «سود بیشتر بردن» و «از غفلت دیگران بهره جستن» و «کلاه بر سر کسی گذاشتن» یا «علم اندوزی بدون عمل» نیست؛ ... کسانی که در این جهان تلخی را به جان می خرند، نشان می دهد که آماده مرگ اند و نشان می دهد که – به تعبیر پیامبر بزرگوار اسلام- از زیرکان اند.  

 





برچسب ها : راه ناهموار  ,

 

شجاعت در مقام عمل

در یکی از دبیرستان های تهران، هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان، به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که :

« شجاعت یعنی چه؟»

محصلی در توضیح این موضوع فقط نوشته بود : « شجاعت یعنی این.» و برگه خود را سفید به ممتحن تحویل داده و رفته بود.!

اما برگه آن جوان، دست به دست بین دبیران گشته و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند.

فکر می کنید آن دانش آموز چه کسی می توانست باشد؟

.

.

.

«دکتر علی شریعتی»

 





برچسب ها : داستان های کوتاه  ,

به یاد اون پسری که :

10 سالش بود، وقتی باباش زد تو گوشش هیچی نگفت ...

20 سالش شد، وقتی باباش زد تو گوشش باز هیچی نگفت ...

30 سالش شد، وقتی باباش زد تو گوشش ، زد زیر گریه...باباش گفت : چرا گریه می کنی ؟

گفت : آخه اون وقت ها دستت نمی لرزید...





برچسب ها : نکته ها از گفته ها  ,

اگر دلش با خدا بود...!

علامه حسن زاده آملی :

روایت است که مردی در مسجد مدینه به نماز ایستاده بود و با ریشش بازی می کرد، رسول خدا (ص) فرمود : « اگر دلش با خدایش باشد با ریشش بازی نمی کند.»

منبع : هزار و یک کلمه. ج3 .ص 284 





برچسب ها : نکته ها از گفته ها  ,

خاطرات ناطق نوری

خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری

جامعه روحانیت بعد از آیت الله مهدوی کنی

سالها بود که جناب آقای آیت الله مهدوی، دبیر جامعه ی روحانیت بودند تا این که در یک مقطعی، ایشان اظهار خستگی کردند. چند مسئله به نظر من موجب این امر شده بود، یکی مسائل مالی که هر کس تا به حال دبیر شده، خسته و بریده است. در یکی از جلسات جامعه ی روحانیت ، من بحث مفصلی کردم که جناب آقای مهدوی و آقایان علما بدون درآمد و بودجه نمی توانند کار کنند...

عامل دیگر هم این بود که جامعه ی روحانیت کمی شکل تشکیلاتی به خود گرفته بود. من خودم عضو شورا و خیلی فعال بودم. ... در یک مقطعی آقای مهدوی حساس شده بودند که این کلاهی ها – به قول ما کت و شلواری ها آنجا چه کار می کنند. من گفتم : « این کت و شلواری ها بازوهای اجرایی ما هستند . در جامعه روحانیت علمای اعلام که نمی آیند دنبال چاپ خانه و پوستر چسباندن و کارهای این چنینی بروند، یا ستاد انتخاباتی بزنند، این کارها را نیروهای اجرایی انجام می دهند. »

ایشان یک مقداری از این جریان گله داشت و هنگامی که این جریان خیلی اوج گرفت ، به ذهن ایشان رسیده بود که من روحیه ی حزبی و تشکیلاتی دارم چون در حزب جمهوری هم بودم و جامعه روحانیت را به سمت تحزب می برم. به این ترتیب آقای مهدوی کنی از تحزب ابا داشت و معتقد بود که ما باید پدری کنیم و نباید حزب شویم، اما من گفتم حزب نه، بلکه جمعی هستیم که تشکیلات لازم داریم و تشکل ابزار خودش را می خواهد.

.... انتخابات مجلس پنجم که تمام شد، من در شورای مرکزی به آقای مهدوی گفتم :

« اگر می خواهید متاثر یا ناراحت شوید ، بشوید، بعضی کارهایی که من می کنم تشکیلاتی است؛ بنابراین من اعلام می کنم دیگر در این قسمت فعالیت نمی کنم. به قول معروف : این کلید و این هم دفتر جامعه. ، اما من به عنوان عضو شورا در خدمت شما هستم. ».

منبع : خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری ص 98





برچسب ها : تیغ خاطرات  ,

 

عاق والدین

شاعر : عمران صلاحی

 

من درختم، بیشه را سر می زنم بر سقف و طاق

اختران سازند روی شاخه های من اتاق

شاخه ای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر

من شدم یک هفته گریان از غم و درد  فراق

بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که « کاش

شاخه ام با فکر من در کار یابد انطباق

یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را

یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق

تا نشیند وقت سرما عابری

با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق

یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد

یا شود ساز و نوازد نغمه های اشتیاق

یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ

تا سخنرانی کند خوش طینتی با طمطراق »

آرزوها داشتم در سر برای شاخه ام

بر خلاف میل من ، گردید او ناگه چماق

هر که زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود

پای مردم شل شد از او، دست مردم شد چلاق

چرخ زد دور خودش ، وز جور او سالم نماند

چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق

هر کجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم

در صفوف متحد پاشید هم تخم نفاق

پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن

بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق

از هجوم او نه تنها دادِ مردم شد بلند

توله سگ هم زیر پل خوابیده نالد : «واق واق»

روز و شب این بی ثمر بر زخمِ من پاشد نمک

دم به دم این در به در بر درد من پاشد سماق

باعث بدنامی جنگل شده این ناخلف

مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق

 

منبع : کتاب یک بغل کاکتوس ص 175 

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,

دکتر علی شریعتی در احوال صحابی و مجاهد و مهاجر که در قیام حسین بن علی (ع) سکوت کردند این گونه می سراید :

در مزار آباد شهر بی تپش

آوای جغدی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی فغان و بی خروش

آب ها از آسیاب افتاده است

دارها برچیده، خون ها شسته اند

جای رنج و خشم و عصیان بوته ها

پشکبُن های پلیدی رسته اند

مشت های آسمان کوب قوی

وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست

یا نهان سیلی زنان، یا آشکار

کاسه پست گدایی ها شده ست.

خشمگین ما بی شرف ها مانده ایم.... !

 منبع : کتاب حسین وارث آدم ص 152

 





برچسب ها : دکتر علی شریعتی  ,

وقتی به جای توجه به عمق و معنی و مقصد تعلیمات دین به مظاهر خارجی و حرکات و شکلها پرداخته می شود و عقیده و معرفت و فهم و تربیت و اخلاق و خدمت و فعالیتها و جهاد که قسمت اعظم آیات قرآن را تشکیل می دهد در بوته اجمال افتاد و در عوض روی تعداد بسیار معدود آیات که راجع به احکام فقهی است همه مدارس و مکاتب و منابر به پا شود ... چنین سرطانی کار را به هلاکت می کشاند.  





برچسب ها : راه ناهموار  ,
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 57
    بازدید دیروز : 88
    کل بازدید : 916631
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/2/30    ساعت : 10:54 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات